۲۴۸ بار خوانده شده

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ ایناس رشد از روى شریعت، پرهیزکارى و پارسایى و خویشتن دارى است، اقتصاد در معیشت نگاه داشتن، و از راه اسراف و تبذیر برخاستنم، و از روى حقیقت راه بحق بردن است و در هر چه پیش آید از احوال و قوّت خویش تبرّا کردن، و از تدبیر و اختیار خویش بیرون آمدن، و کارها یکسر بحق سپردن.
و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ.
این رشد که در بنده پدید آید، از هدایت و ارشاد حق بود که دلگشاى و رهنماى بندگان است، چنان که گفت عزّ جلاله: وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.
آراینده حق بر دلهاى دوستان، و نگارنده ایمان بر سرهاى ایشانست. چنان که گفت: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ. راست دارنده دلهاى دانایان، و الهام دهنده در شناخت نیک و بد ایشان است. چنان که گفت: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها.
و نشان این رشد در حق بنده آنست که بر درگاه، تن بر خدمت دارد، و دل بر معرفت، و سر بر محبت، و آن گه درین مقامات بر طریق ملازمت و استقامت رود. عقدى که با حق بست فسخ نکند، و عزمى که کرد نقض نکند و اندرین معنى حکایت ابراهیم ادهم است قدّس اللَّه روحه، که با یکى هم صحبت بود در راه مکه، بشرط آنکه جز خداى را بکسى ننگرند، و جز حق بر دل خود راه ندهند. گفتا: در طواف کودکى را دیدند که خلق از جمال وى بفتنه افتاده بودند، و ابراهیم در آن کودک نیکو نظر کرد. این درویش گفت: اى ابراهیم عهد شکستى، و عقدى که بستى در آن خلاف و نقص آوردى که درین غلام زیبا روى چندین نظر کردى. گفت: اى درویش خبر ندارى که این کودک پسر منست. درویش گفت: پس چرا آواز نگویى، و دل بدان شاد نکنى؟ گفت: شى‏ء ترکته للَّه لا أعود الیه ثمّ قال: مرّ أنت و سلّم علیه، و لا تخبره بشأنى، و لا تدلّه على مکانى. قال: فمررت و سلّمت علیه، فقلت له: من أنت؟
فقال: ابن ابراهیم بن ادهم، قیل لى انّ اباک یحجّ کلّ سنة فجئت لعلّى اراه. قال: ثمّ رجعت الى ابراهیم فسمعته ینشد:

هجرت الخلق طرّا فى هواکا
و أیتمت الولید لکى اراکا

فلو قطّعتنى فى الحبّ اربا
لما حنّ الفؤاد الى سواکا
لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ الآیة... حکم میراث بعیب و هنر و بطاعت و معصیت نگردد. اگر دو پسر باشند یکى صالح و یکى فاجر، یا یکى نیک عهد و یکى بد عهد، در میراث مادر و پدر هر دو یکسانند، از آنکه میراث عطائى است ابتداء آن از قبل حق، نعمتى از خزانه حق بى‏کسب بنده و در شریعت کرم روا نیست که ببد عهدى بنده نیک عهدى خود بازگیرد، همین است حکم ایمان که موهبت الهى است و عطاء رایگانى بکرم خود مؤمنان را داد، بى سبب و بى علت، لا جرم ظالم و سابق را در آن از هم باز نکرد، لا بل که ابتدا خود بظالم کرد فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ الآیة.
وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ الآیة... میگوید: چون مستحقان میراث بوقت قسمت حاضر شوند، و هر کس بهره خویش بردارد، اگر درویشان و یتیمان که ایشان را در آن میراث نصیب نبود حاضر آیند، نگر تا ایشان را محروم نگذارید، و از آن میراث چیزى رزق ایشان سازید. پس گفت: وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً اگر همه سخن خوش بود نگر تا از ایشان دریغ ندارید و اگر مستحق میراث، کودک باشد نا، کس را نیست که تصرف کند در مال وى، اما ولىّ کودک تا آن درویش را وعده نیکو دهد، گوید که: چون کودک بالغ شود و تصرف در مال خویش تواند او را گوئیم تا ترا چیزى دهد، و با تو مواسات کند.
لطیفه‏ایست درین آیت سخت نیکو، گنه‏کاران این امت را، یعنى فردا در آن عرصه عظمى و انجمن کبرى (!) که مطیعان بثواب اعمال خویش رسند، امید است که عاصیان مؤمنانرا نیز از رحمت و مغفرت خویش محروم نکنند.

دست مایه بندگانت کنج خانه فضل تست
کیسه امید از آن دوزد همى اومیدوار
قوله: وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا الآیة اشارت آیت آنست که مرد مسلمان سعادت و بهروزى فرزند و عیال خود بتقوى و سداد خویش حاصل کند نه بجمع مال، از بهر آنکه نگفت: فلیجمعوا المال و لیکثروا لهم العقار و الأسباب، بلکه گفت: فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً و یقرب منه‏ قوله (ص): هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:۲ - النوبة الثانیة
گوهر بعدی:۳ - النوبة الاولى
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.