هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و مدحی است که در آن شاعر از معشوق خود با توصیف زیباییهای ظاهری و اخلاقی یاد میکند و سپس به مدح و ستایش یک امیر عادل و شجاع میپردازد. در بخشی از شعر، شاعر به تفاوتهای بین مرد و زن از نظر فضیلت اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانه و مدحی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد. همچنین، اشاره به تفاوتهای جنسیتی ممکن است نیاز به درک بالاتری از مفاهیم اجتماعی و فرهنگی داشته باشد.
شمارهٔ ۵۵ - در مدح امیر ناصر بن ناصر الدین سبکتگین
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
شب سیاه بر آن روز دلفروز متن
نظارگان تو از دو لب و خط تو همی
برند قند بخروار و مشک سوده بمن
تو مشک زلفی لیکن ترا ز گل نافه است
تو سر و قدّی لیکن ترا جمال چمن
شکنج روی تو ای ماهروی برزگرست
ز مشک بر گل سوری همی نهد خرمن
چه برزگر که خرد را مشعبدست چنان
که جاودان جهان زو برند حیلت و فن
گهی ز سنبل نو رسته پرده ای دارد
گهی بر آتش رخشنده بر کشد دامن
ترا که ماه زمینی بس از من اینکه کنم
تخلص از غزل تو بمدح شاه ز من
امیر عادل عالم سپهبد مشرق
قوام دولت احرار سید ذوالمن
کلید گنج هنر میر نصر ناصر دین
که جانش از خرد روشنست و از جان تن
نیام حلمش و اندر میان او بأسش
بکوه ماند و اندر میان او آهن
بحلقۀ زره اندر برزمگه تیرش
چنان رود که بدرّد حریر را سوزن
دو خلقت است کف راد شاه را بدو وقت
چنانکه بارد بر دوستان و بر دشمن :
چو جام گیرد بر دوستانش جامه و زر
جو تیغ گیرد بر دشمنان حنوط و کفن
کواکبست هنر فضل و فکرتش گردون
جواهرست هنر فخر و سیرتش مخزن
اگر چه ماده و نر نیست تیغ در کف او
بماده ماند و باشد بمرگ آبستن
بدان شرف که نگیرد ز فضل او معنی
بدان هنر که ندارد بنزد او مسکن
اگر چه سیرت و طبعش ازین جهان زاده است
رواست او را فاضلتر از جهانش وطن
بدان که مرد ز زن زاد ، زن نشد فاضل
بدان درست که فضل است مرد را بر زن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
شب سیاه بر آن روز دلفروز متن
نظارگان تو از دو لب و خط تو همی
برند قند بخروار و مشک سوده بمن
تو مشک زلفی لیکن ترا ز گل نافه است
تو سر و قدّی لیکن ترا جمال چمن
شکنج روی تو ای ماهروی برزگرست
ز مشک بر گل سوری همی نهد خرمن
چه برزگر که خرد را مشعبدست چنان
که جاودان جهان زو برند حیلت و فن
گهی ز سنبل نو رسته پرده ای دارد
گهی بر آتش رخشنده بر کشد دامن
ترا که ماه زمینی بس از من اینکه کنم
تخلص از غزل تو بمدح شاه ز من
امیر عادل عالم سپهبد مشرق
قوام دولت احرار سید ذوالمن
کلید گنج هنر میر نصر ناصر دین
که جانش از خرد روشنست و از جان تن
نیام حلمش و اندر میان او بأسش
بکوه ماند و اندر میان او آهن
بحلقۀ زره اندر برزمگه تیرش
چنان رود که بدرّد حریر را سوزن
دو خلقت است کف راد شاه را بدو وقت
چنانکه بارد بر دوستان و بر دشمن :
چو جام گیرد بر دوستانش جامه و زر
جو تیغ گیرد بر دشمنان حنوط و کفن
کواکبست هنر فضل و فکرتش گردون
جواهرست هنر فخر و سیرتش مخزن
اگر چه ماده و نر نیست تیغ در کف او
بماده ماند و باشد بمرگ آبستن
بدان شرف که نگیرد ز فضل او معنی
بدان هنر که ندارد بنزد او مسکن
اگر چه سیرت و طبعش ازین جهان زاده است
رواست او را فاضلتر از جهانش وطن
بدان که مرد ز زن زاد ، زن نشد فاضل
بدان درست که فضل است مرد را بر زن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴ - در صفت بهار و مدح سلطان محمود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتگین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.