هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و اخلاقی است که در آن شاعر به ستایش فضایل اخلاقی، تقوا، عقل و خرد، و نقش رهبری دینی و معنوی در هدایت مردم میپردازد. همچنین، به مقایسهی بین حق و باطل، عقل و جهل، و ارزشهای اصیل در مقابل تظاهر و ریاکاری اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و دینی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۵
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
عطاست ز ایزد و دانی که آن بزرگ عطاست
بگاه تنگدلی غمگسار پیرانست
گه فرا خروی باز مانع برناست
بلند نام تو ، ای روشن آفتاب خرد
چو آفتاب درخشان و چون خرد والاست
فروغ رای تو از نور جرم خورشیدست
خیال همت تو تاج تارک جوزاست
قضا بحسب دعای تو سوی خلق آید
مگر دعای تو اندازة نزول قضاست ؟
بژرف دریا مانی همی ، که بر جهلا
سیاست سخن تو سیاست دریاست
ز بیخ و شاخ بکندی ز بهر نصرة دین
هر آنچه بیخ ضلال و هر آنچه شاخ هواست
نه بر کشیدۀ جاه تو پست داند شد
نه اوفتادۀ زخم تو بر تواند خاست
تو مستجاب دعایی و هر که در ره تست
باعتقاد شناسم که مستجاب دعاست
اگر ببیخردی حاسدی سخن گوید
خرد پژوه شناسد که پایۀ تو کجاست
و گر کسی بسر خود شکر فرو ریزد
شگفت نیست که در هر سری دگر سوداست
سخن بدانش گویند ، پایگه گیرد
و گرنه طوطی و شارک چو آدمی گویاست
وگر چه جغد چو باز سپید صید کند
ز باز و جغد گه فال مرتبت پیداست
اگر بشکل و بصورت عدوت همچو تواست
ز روی عقل و بزرگی ز پایة تو جداست
بلی گیاه و زمرد برنگ یکدگرند
ولیک جنس ز مرد نه قدر جنس گیاست
یکی بتاج شهان در نشاندة شرفست
یکی بکام ستور اندرون ز بهر چراست
بزرگوارا ، ما نا طریق و سیرت من
نه بر مثال و طریق جماعت شعراست
ز بی فروغی بازار شعر خاطر من
از آنچه بود نیفزود وز فزوده نکاست
چو خواستار بود خاطرم سخن نارد
بدان مثال که خواننده در تواند خواست
همیشه تا بگرانی هوا نه جنس زمینست
همیشه تا بخفیفی زمین نه جنس هواست
بقات باد و مبادا جهان که بی تو بود
از آنکه سنت و دین را ببودن تو بقاست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
عطاست ز ایزد و دانی که آن بزرگ عطاست
بگاه تنگدلی غمگسار پیرانست
گه فرا خروی باز مانع برناست
بلند نام تو ، ای روشن آفتاب خرد
چو آفتاب درخشان و چون خرد والاست
فروغ رای تو از نور جرم خورشیدست
خیال همت تو تاج تارک جوزاست
قضا بحسب دعای تو سوی خلق آید
مگر دعای تو اندازة نزول قضاست ؟
بژرف دریا مانی همی ، که بر جهلا
سیاست سخن تو سیاست دریاست
ز بیخ و شاخ بکندی ز بهر نصرة دین
هر آنچه بیخ ضلال و هر آنچه شاخ هواست
نه بر کشیدۀ جاه تو پست داند شد
نه اوفتادۀ زخم تو بر تواند خاست
تو مستجاب دعایی و هر که در ره تست
باعتقاد شناسم که مستجاب دعاست
اگر ببیخردی حاسدی سخن گوید
خرد پژوه شناسد که پایۀ تو کجاست
و گر کسی بسر خود شکر فرو ریزد
شگفت نیست که در هر سری دگر سوداست
سخن بدانش گویند ، پایگه گیرد
و گرنه طوطی و شارک چو آدمی گویاست
وگر چه جغد چو باز سپید صید کند
ز باز و جغد گه فال مرتبت پیداست
اگر بشکل و بصورت عدوت همچو تواست
ز روی عقل و بزرگی ز پایة تو جداست
بلی گیاه و زمرد برنگ یکدگرند
ولیک جنس ز مرد نه قدر جنس گیاست
یکی بتاج شهان در نشاندة شرفست
یکی بکام ستور اندرون ز بهر چراست
بزرگوارا ، ما نا طریق و سیرت من
نه بر مثال و طریق جماعت شعراست
ز بی فروغی بازار شعر خاطر من
از آنچه بود نیفزود وز فزوده نکاست
چو خواستار بود خاطرم سخن نارد
بدان مثال که خواننده در تواند خواست
همیشه تا بگرانی هوا نه جنس زمینست
همیشه تا بخفیفی زمین نه جنس هواست
بقات باد و مبادا جهان که بی تو بود
از آنکه سنت و دین را ببودن تو بقاست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.