۵۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

از آن دو عارض سوسن نمای لاله اثر
بنفشه وار فرو برده ام بزانو سر

ز فرقت رخ او بسکه خون همی بارم
بسان چشم همایست چشم من بصور

بنفشه رویم و سیمین سرشک از آنکه بتم
ز سیم خام برآرد همی بنفشۀ تر

عدوی عنبر و خصم شمامه گشتم ، از آنک
شمامۀ ز نخش گرد گیرد از عنبر

غلام آن لب چون گوهر بدخشانم
بدست صنع نهاده دروسی و دو گهر

لبش ز گوهر و بیجادۀ بدخشانی
بطبع لعل تر آمد بسی و شیرین تر

اگر بخون من بی گناه قصد کنی
مکن بتا ، حذر از خون بی گناه ، حذر

و گر ز داوری خون من نیندیشی
خدای عز و جل بس میان ما داور

اگر چه بی طربم در غم تو ، بس باشد
مدیح میر بسوی طرب مرا رهبر

امیر احمد بن عاصم آنکه همت او
همی گواژه زند بر بلندی محور

گمان من بحقیقت چنین بود که یکیست
سخای او و طلب کرده های اسکندر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.