۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست
سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست

من و او هر دو به نام ایزد روزافزونیم
هر زمان عشق من و خوبی او بیشترست

سروجویان و قمرخواهان بسیار شدند
که به بالا و به‌ رخسار چو سرو و قمرست

خلقش از حور و پری باز ندانند همی
راست گویی پری‌اش مادر و حورش پدرست

با کمان و کمرست آن صنم او رغم مرا
تا بدان است‌ که پشتم چوکمان و کمرست

بت من برد بدو نرگس جادو دل من
وز تف و تاب دلم زلف و لبش در خطرست

گر بترسد ز دلم زلف و لب او نه عجب
زانکه در زلف و لب او همه مشک و شکرست

خوبرویان و ظریفان و بتان بسیارند
لیکن او را صفتی دیگر و حالی دگرست

میر خوبان سپاه است وز خوبی وُ خرد
درخور خدمت درگاه شه دادگرست

شاه اسلام ملکشاه که در شاهی و ملک
عزم او قاعدهٔ نصرت و فتح و ظفرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.