هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت در فصل بهار و تشبیه آن به معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه و تشبیهات زیبا، زیباییهای بهار را با ویژگیهای معشوق مقایسه میکند. همچنین، ابراز عشق و بندگی به معشوق و ستایش از او از دیگر مضامین اصلی شعر است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانه و استفاده از تشبیهات و استعارات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی در آن وجود دارد که برای سنین بالاتر مناسبتر است.
شمارهٔ ۱۹۴
در هر چمن از گردش خورشید منور
دُرّست به پیمانه و مشک است به ساغر
دری که بدو روی زمین گشت موشح
مُشکی که بدو روی هوا گشت معطر
گر زنده نگشتند به گلزار و به کهسار
هم مانی صورتگر و هم آزر بتگر
کهسار چراگشت پر از صورت مانی
گلزار چرا گشت پُر از لعبت آزر
بر طرف چمن هست مگر تخت سلیمان
بر فرق شجر هست مگر تاج سکندر
بس خرم و آراسته شد باغ به نوروز
ما نا که گرفته است ز روی بت من فر
تشبیه بهار ای بت دلبند بلا جوی
هرچ آن نگرم با صفت توست برابر
تا بیچ و خم از زلف تو بر دست بنفشه
تا راستی از قد تو بر دست صنوبر
چون خط تو آمد به صفت سنبل و شمشاد
چون عارض رنگین تو آمد گل احمر
در کوه نگه کردی و در باغ گذشتی
تا چون رخ و چون چشم تو شد لاله و عبهر
نینیکه صفات تو ز خوبی و ملاحت
صد بار ز تشبیه بهارست نکوتر
هرگز نبود خَمّ بنفشه به سر ماه
واینک به سر ماه شد آن زلف چو چنبر
هرگز ز صنوبر نبود تافته خورشید
وز قدّ تو شد تافته خورشید منور
با سنبل و شمشاد دو پیکر نبود جفت
جفت خط مشکین تو گشته است دو پیکر
برگل نبود سلسله از عنبر سارا
صد سلسله بر عارض تو هست ز عنبر
لاله نکند بستر و بالین ز شب تار
شب را ز رخ توست چه بالین و چه بستر
عبهر نکند غمزه و دل نگسلد از تن
زلف تو کند غمزه و دل بگسلد از بر
چونانکه تو از خوبی و گیتی زبهارست
از مدح خداوند دلم هست توانگر
من بندهام و بندگیم هست مُطَوّق
من دوستم و دوستیام نیست مزور
در بندگی آنجا که تو را حلقه مراگوش
در دوستی آنجا که تو را پای مرا سر
صد بوسه دهم برکف بای تو من امروز
عذرم بپذیری و مرا داری باور
آن لب که کف پای تو امروز ببوسد
فرداش علی بوسه دهد بر لب کوثر
تا خشنودی، عفو و رضای تو نباشد
عاطر نشود خاطر من بندهٔ چاکر
تا پیرهن یوسف یعقوب نباشد
روشن نشود دیدهٔ یعقوب پیمبر
تا سعد دهد نفع و کند عیش مُهَنّا
تا نحس کند ضر و کند رنج میسر
تقدیر قدر حکم تو را گشته متابع
تاثیر فلک امر تو را گشته مسخر
باقی به تو تایید چو اجسام به ارواح
قائم به تو اقبال چو اَعراض به جوهر
نوروز تو و عید تو فرخنده و میمون
مستقبلت از ماضی خرمتر و خوشتر
از سعد نصیب وَلیت باد همه نفع
وز نفع نصیب عدویت باد همه ضرّ
دُرّست به پیمانه و مشک است به ساغر
دری که بدو روی زمین گشت موشح
مُشکی که بدو روی هوا گشت معطر
گر زنده نگشتند به گلزار و به کهسار
هم مانی صورتگر و هم آزر بتگر
کهسار چراگشت پر از صورت مانی
گلزار چرا گشت پُر از لعبت آزر
بر طرف چمن هست مگر تخت سلیمان
بر فرق شجر هست مگر تاج سکندر
بس خرم و آراسته شد باغ به نوروز
ما نا که گرفته است ز روی بت من فر
تشبیه بهار ای بت دلبند بلا جوی
هرچ آن نگرم با صفت توست برابر
تا بیچ و خم از زلف تو بر دست بنفشه
تا راستی از قد تو بر دست صنوبر
چون خط تو آمد به صفت سنبل و شمشاد
چون عارض رنگین تو آمد گل احمر
در کوه نگه کردی و در باغ گذشتی
تا چون رخ و چون چشم تو شد لاله و عبهر
نینیکه صفات تو ز خوبی و ملاحت
صد بار ز تشبیه بهارست نکوتر
هرگز نبود خَمّ بنفشه به سر ماه
واینک به سر ماه شد آن زلف چو چنبر
هرگز ز صنوبر نبود تافته خورشید
وز قدّ تو شد تافته خورشید منور
با سنبل و شمشاد دو پیکر نبود جفت
جفت خط مشکین تو گشته است دو پیکر
برگل نبود سلسله از عنبر سارا
صد سلسله بر عارض تو هست ز عنبر
لاله نکند بستر و بالین ز شب تار
شب را ز رخ توست چه بالین و چه بستر
عبهر نکند غمزه و دل نگسلد از تن
زلف تو کند غمزه و دل بگسلد از بر
چونانکه تو از خوبی و گیتی زبهارست
از مدح خداوند دلم هست توانگر
من بندهام و بندگیم هست مُطَوّق
من دوستم و دوستیام نیست مزور
در بندگی آنجا که تو را حلقه مراگوش
در دوستی آنجا که تو را پای مرا سر
صد بوسه دهم برکف بای تو من امروز
عذرم بپذیری و مرا داری باور
آن لب که کف پای تو امروز ببوسد
فرداش علی بوسه دهد بر لب کوثر
تا خشنودی، عفو و رضای تو نباشد
عاطر نشود خاطر من بندهٔ چاکر
تا پیرهن یوسف یعقوب نباشد
روشن نشود دیدهٔ یعقوب پیمبر
تا سعد دهد نفع و کند عیش مُهَنّا
تا نحس کند ضر و کند رنج میسر
تقدیر قدر حکم تو را گشته متابع
تاثیر فلک امر تو را گشته مسخر
باقی به تو تایید چو اجسام به ارواح
قائم به تو اقبال چو اَعراض به جوهر
نوروز تو و عید تو فرخنده و میمون
مستقبلت از ماضی خرمتر و خوشتر
از سعد نصیب وَلیت باد همه نفع
وز نفع نصیب عدویت باد همه ضرّ
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.