هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران می‌گوید و آرزو می‌کند که مانند باد صبا بتواند به سوی معشوق پرواز کند. او از درد فراق و عشق بی‌پاسخ شکایت می‌کند، اما در عین حال به فضل خداوند امیدوار است و رضایت خود را به همه چیز جز معشوق اعلام می‌دارد. در پایان، شاعر معشوق را یوسف جان خود می‌خواند و از غم هجران او می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲

کاش که من بودمی هم ره باد صبا
تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا

نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل
کس نرساند مگر هدهد باد صبا

گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست
بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا

بی هده جان می کنم خون جگر می خورم
این منم آخر چنین دوست کجا من کجا

مهر تو با جان من در ازل آمیختند
هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا

آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند
شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا

ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست
بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا

یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام
چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.