هوش مصنوعی: این شعر عرفانی-اخلاقی از حافظ، با زبانی نمادین به موضوعاتی مانند عشق، می، عرفان، و نکوهش جهل و شرک می‌پردازد. شاعر از درد عشق و نیاز به نجاتبخش (ساقی) سخن می‌گوید، به ثواب کار خیر اشاره می‌کند، و با اشاره به مفاهیمی مانند «حیات محض» و «ذات بی صفت»، به مضامین عرفانی عمیق می‌پردازد. همچنین، خطاب به مدعیان و جهل‌پرستان، از ناتوانی عقل در درک ذات الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی پیچیده و نمادهای ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی اشارات به می و مفاهیم فلسفی ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۹۷

چون دردمند به حیّ علی الصّلات
ساقی به دست من ده سرمایه ی حیات

دانی که بس ثوابِ جزیل است اگر کنی
دفعِ خمارِ سخت که جز وی ست از ممات

یک دم موافقت کن و در کارِ خیر باش
تا وارهانیم به سه کاسه ز شش جهات

تا بر لبِ تو نوش کنم می که خوش تر است
بر سبزه ی لبی که بود خوش تر از نبات

خطِّ سیاهِ مورچه بر عارضِ چو گل
خوب آمده است نه خطِ عامل به ترّهات

نه نه به حکمِ عزّت و حرمت خطِ لبش
هر شب مرا شبی دگر است از شبِ برات

ما و می و تحمّلِ طعن جهول اگر
صد بار بر زمین فتد این چرخ بی ثبات

بر مدّعی که عرضه کند از زبانِ من
کای مانده در تلاطمِ دریایِ مُهلکات

ناممکن است توبه ی من از حیاتِ محض
چیزی ز من مخواه که نبود ز ممکنات

جز خون رز به گردنِ من هیچ عهده نیست
من زنده ام به عشق مترسانم از موات

آن جا که موکبِ حسنات آشکار شد
آثار کی بماند از انواعِ سیّئات

تا کی ز«لا نسلّمِ» تو در قبولِ حق
لا در شهادت است به وجهی بتر زلات

بسیار چون تو گشت به طوفانِ جهل غرق
کشتیِّ نوحِ وقت طلب از پی نجات

سر ریز می روی ز برِ بت به انتکاس
وه وه که مکّه باز ندانی ز سومنات

شرک است ما و من من و ما کی رسد درو
پس ذاتِ بی صفت نشود قابلِ صفات

هرگز نیامده است و نیاید نزاریا
در حیّزِ صفاتِ تو معبود کاینات

وهمِ تو کی رسد به سرِ آن و عقل تو
آن جا که ذات پاک شود متحد به ذات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.