۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۹

خنک مرا که خرابات و خانقاه یکی ست
گدا و خواجه و درویش و پادشاه یکی ست

چو جاهلانِ دگر هر جهان پناهی را
جهان پناه نخوانم جهان پناه یکی ست

چو از بروتِ خود و ریشِ کس نیندیشم
اگر سرم ببرَد باد اگر کلاه یکی ست

چو دوست سایۀ خود بر سرِ من اندازد
مرا درختِ بهشت و بنِ گیاه یکی ست

چو هم نشینیِ یوسف بود زلیخا را
فرازِ مسندِ مصر و نشیبِ چاه یکی ست

عجب چو هر سه و هفتاد اهل اسلام اند
چه گونه از سه و هفتاد اهلِ راه یکی ست

نزاریا ببُر از خویش و در کسی پیوند
که گر به خود بروی طاعت و گناه یکی ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.