هوش مصنوعی: این شعر از نزاری قهستانی بیانگر وحدت وجود و یگانگی همه چیز در جهان است. شاعر با اشاره به مکان‌های مختلف مانند خرابات و خانقاه، و افراد مختلف مانند گدا و پادشاه، تأکید می‌کند که همه یکی هستند. او همچنین به مفاهیمی مانند بهشت و دوزخ، طاعت و گناه، و جایگاه‌های اجتماعی مختلف اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که در نهایت همه چیز به یک حقیقت واحد بازمی‌گردد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی نیاز به دانش پیش‌زمینه دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

شمارهٔ ۲۹۹

خنک مرا که خرابات و خانقاه یکی ست
گدا و خواجه و درویش و پادشاه یکی ست

چو جاهلانِ دگر هر جهان پناهی را
جهان پناه نخوانم جهان پناه یکی ست

چو از بروتِ خود و ریشِ کس نیندیشم
اگر سرم ببرَد باد اگر کلاه یکی ست

چو دوست سایۀ خود بر سرِ من اندازد
مرا درختِ بهشت و بنِ گیاه یکی ست

چو هم نشینیِ یوسف بود زلیخا را
فرازِ مسندِ مصر و نشیبِ چاه یکی ست

عجب چو هر سه و هفتاد اهل اسلام اند
چه گونه از سه و هفتاد اهلِ راه یکی ست

نزاریا ببُر از خویش و در کسی پیوند
که گر به خود بروی طاعت و گناه یکی ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.