۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۰

باده خوریم ز اول شب تا دم صباح
مستی کنیم چون شتران علم جناح

زاهد که دل به شاهد دنیا دهد کجا
در خانقه بماند و در خلوت و صلاح

با دوست بایدم که چو بی دوست هیچ نیست
آسایشی ز زندگی و راحتی ز راح

گویند می مخور که حرام است بل که خوک
بر مستحق به وقت ضرورت بود مباح

ما آب خوریم و تو خون می خوری به جهل
عین عقوبت است و گمان می بری فلاح

عهد وفا ز مردم نا کس طمع مدار
هرگز تو بوی مشک شنیدی ز مستراح

قلاّش خوان مرا نه نزاری و لایق است
این نام عاشقانه که خود کردم اصطلاح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.