۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۲

ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود

آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود

گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
از دودِ آهِ من که به بالایِ سر شود

نامِ تو بر زبانِ قلم می دهم برون
بگذار تا سرم به سرِ خامه در شود

هر جان که دل به ابرویِ هم چون کمان دهد
باید که پیشِ تیرِ ملامت سپر شود

کو همّتی که بر شکند از وجودِ خویش
تا قصّۀ مطوّلِ ما مختصر شود

می بایدم که محو شوم در کمالِ دوست
زان پیش تر که مدّعیان را خبر شود

جانم در آرزویِ جمالت ز بس شتاب
هر دم گمان برم که ز قالب به در شود

تا پس نه دیر زود در اطرافِ کاینات
حسنِ تو هم چو نامِ نزاری سمر شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.