هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به انتظار یاری دل‌بسته است که شاید روزی بیاید و غم‌هایش را بزداید. او امیدوار است که این یار، همانند یک جوانمرد، به او توجه کند و شبی را با او بگذراند. شاعر همچنین از ناتوانی خود می‌گوید و از یار می‌خواهد که به زاری‌هایش توجه کند و او را ببخشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۶۱۵

یار با ما یک زمانی در میان آید مگر
پرده از رویِ جهان‌آرای بگشاید مگر

چشمِ آن دارم که هم‌چون روی شهرآرایِ خویش
کلبۀ احزانِ ما یک شب بیاراید مگر

با سرِ پیمانۀ فطرت شود هم عاقبت
یک شبی تا روز با ما باده پیماید مگر

محرمی می‌بایدم کز من پیامی می‌برد
هم جوان‌مردی کند تشریف فرماید مگر

قامتِ چالاکِ او آمد خرامان از درم
و آن قیامت را که می‌گویند بنماید مگر

قصدِ جانم گر ندارد بر دلم رحم آورد
همّتش را سر به خونِ من فرو ناید مگر

چون نه زر داری و نه زور ای نزاری هم چو زیر
زاریی می‌کن که دانم هم ببخشاید مگر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.