هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، به زیبایی‌های معشوق و احساسات شاعر نسبت به او می‌پردازد. شاعر از زلف معشوق، چهره‌ی او، و تأثیرات عمیق عشق بر روح و جان خود سخن می‌گوید. همچنین، از مفاهیمی مانند هجران، وصال، و جنبه‌های روحانی عشق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۶۹۸

مرغِ دلم که زلفِ تو باشد نشیمنش
کی آرزو کند هوسِ سینۀ منش

هرگز وی التفات به زندانِ تن کند
روحی که زیرِ سایۀ طوباست مسکنش

خورشید اگر ز گوشۀ برقع کند نگاه
زلفت ز رشک تیره شود چشمِ روشنش

ور بت پرست رویِ تو بیند به اعتقاد
لازم شود چو توبۀ من بت شکستنش

روح الامین اگر تنِ او بیند از خیال
هم در خیالِ آن چو خیالی شود تنش

وصلت که دید چون به خیالت نمی رسد
کس تا نمی کند غمِ هجرت چو سوزنش

صیدِ کندِ زلفِ تو شد هر کجا دلی ست
لطفی بکن به دوش دگربار مفکنش

گر ماه در کمندِ تو باشد غریب نیست
خورشید نادرست کمندی به گردنش

رویت ز بیمِ فتنه که غوغا شود مگر
با خلق از آن سبب بنمایی نهفتنش

اشکم ز شوقِ حلقۀ گوشت برون جهد
از دیده هر زمان و بگیرم به دامنش

عکسِ خیالِ تست جگر گوشۀ دلم
ز آن بر کنارِ دیده نشانم مُمکَنش

نقشِ توام ز دیدۀ ظاهر نمی رود
الّا به می که بی خبرم می کند فنش

گلشن کند چو می به نزاری رسد ز شوق
یادِ تو کلبۀ دلِ تاریک روشنش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.