هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و رنج‌های عشق شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که بر دل بی‌چارگان رحم کند. او از ظلمت فراق و ستم ستمکارگان می‌نالد و بیان می‌کند که با وجود همه رنج‌ها، طعنه دیگران را تحمل نمی‌کند. شاعر همچنین اشاره می‌کند که در راه عشق، کار سبک‌ساران قابل تحمل نیست.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۹۵۳

ای که نبودی شبی مونسِ غم‌خوارگان
رحم کن آخر دمی بر دلِ بی‌چارگان

بس که کشیدم ستم از ظلماتِ فراق
چند کند احتمال جورِ ستم‌کارگان

تا ز برت رفته‌ام از نمِ خونِ سرشک
خشک نشد هرگزم صفحه رخ‌سارگان

خسته‌دلی ناصبور دارم و دانم که نیست
در رهِ عشق احتمال کارِ سبک‌سارگان

نعره زنم تا به روز از غم هجران چنانک
خیره بمانند شب مجمع سیّارگان

با همه دردِ فراق با همه ضعفِ دماغ
هیچ نمی‌گیردم طعنه ی نظّارگان

یاد نزاری مکن تا چه گشاید ازو
نه که نداری دگر هم چو وی از یارگان
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.