۳۷۴ بار خوانده شده
گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن
جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن
طاقت برسیدهست ز طوفانِ فراقم
فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن
بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست
کز کوی تو باید به سفر راه بریدن
گویند که چون یارِ تو بسیار توان یافت
آری همه جا هست بباید طلبیدن
سهل است بریدن سرِ عشّاق به شمشیر
لیکن نتوانند ز احباب بریدن
رویی دگرم نیست به جز راه سپردن
کاری دگرم نیست به جز دست گزیدن
خون خوردن و جان کندن و دلسوخته بودن
سهل است بر امیدِ ملاقات تو دیدن
بیروی تو آرام نمیبودم و اکنون
خرسندم از آوازهی نامِ تو شنیدن
خوش باش نزاری که ز عشّاق خوش آید
نالیدن و بر دل زدن و جامه دریدن
چون بیدل و بیهوشی اگر می نخوری به
آتش به همه حال برآید ز دمیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن
طاقت برسیدهست ز طوفانِ فراقم
فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن
بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست
کز کوی تو باید به سفر راه بریدن
گویند که چون یارِ تو بسیار توان یافت
آری همه جا هست بباید طلبیدن
سهل است بریدن سرِ عشّاق به شمشیر
لیکن نتوانند ز احباب بریدن
رویی دگرم نیست به جز راه سپردن
کاری دگرم نیست به جز دست گزیدن
خون خوردن و جان کندن و دلسوخته بودن
سهل است بر امیدِ ملاقات تو دیدن
بیروی تو آرام نمیبودم و اکنون
خرسندم از آوازهی نامِ تو شنیدن
خوش باش نزاری که ز عشّاق خوش آید
نالیدن و بر دل زدن و جامه دریدن
چون بیدل و بیهوشی اگر می نخوری به
آتش به همه حال برآید ز دمیدن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.