هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که در راه عشق و وفای به یار، سختی‌های بسیاری متحمل شده است. شاعر از بی‌قراری، ناامیدی، ستم‌های معشوق و روزگار، و اشک‌های ریخته شده در فراق یار سخن می‌گوید. همچنین، او از بیم و اندوه بی‌شمار خود و تشنگی فلک به خون دلش یاد می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تمام عمر خود را در انتظار وصال یار گذرانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج عشق و فراق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۰

دلم نخست که دل بر وفای یار نهاد
به بی قراری با خویشتن قرار نهاد

ز جان امید ببّرید و دل ز سر برداشت
پس انگهی قدم اندر ره استوار نهاد

بگرد خویش چو پرگار می دود بر سر
کنون که پای طلب در میان کا نهاد

هر آن ستم که ز دلدار دید در ره عشق
گناه آن همه بر بخت و روزگار نهاد

ز تنگنای دلم چون بجست قطرۀ اشک
ز راه دیده روان سر بکوی یار نهاد

هر آن سیه گریی کان دوزلف با من کرد
برفت و یک یک بر دست آن نگار نهاد

ز بیم تنگی اندر حصار ینه دلم
ذخیرۀ غم و اندوه بی شمار نهاد

مرا بخون دل خود چو تشنه دید فلک
بدست گریه ام این کام در کنار نهاد

هم از نوا در ایّام دان که نرگس تو
مرا بسان گل از نوک غنزه خار نهاد

کسی که نام فراق تو بر زبان آورد
چنان بود که زبان در دهان مار نهاد

وصال را چه کنم زین سپس؟ که مایۀ عمر
فراق او همه در راه انتظار نهاد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.