هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از زبان شاعری است که از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از نازکی و لطافت معشوق، درد فراق، و بی‌توجهی معشوق به حالش شکایت دارد. شاعر همچنین به ارزش عمر اشاره می‌کند و می‌گوید نباید آن را به بیهودگی سپری کرد. در نهایت، او از عشق بی‌چشمداشت و وفاداری خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به درد و رنج عشق و فراق ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۵

رخی چنان که ز خورشید و ماه نتوان کرد
خطی چنان که ز مشک سیاه نتوان کرد

چگونه بوسه توان زد برای رخ نازک
که از لطیفی در وی نگاه نتوان کرد

به پیش چهرۀ تو من ز غم دمی نزنم
که پیش آیینه دانی که آه نتوان کرد

بترک وصل تو و دل بگفتم و رفتم
بهرزه عمر گرامی تباه نتوان کرد

به آب دیده در آغشته است قامت من
که چوب تا نکشد نم دو تاه نتوان مرد

ببوسه یی که ندانم دهی تو یا ندهی
همه جهان را بر خود گواه نتوان کرد

بدانک تا تو ز حالم مگر شوی آگاه
ز ناله هر دم پیکی براه نتوان کرد

نه مرد عشق توام من که عشقبازی تو
بجز بواسطۀ مال و جاه نتوان کرد

حدیث وصل تو گویم، خیال تو گوید
خموش باش، حدیث نگاه نتوان کرد

چو من بمرد از اندیشۀ تو وصلت را
حدیث خواه توان کرد و خواه نتوان کرد

بجز ببدرقۀ جاه صدر فخرالدّین
دلیر بر سر کوی تو راه نتوان کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.