هوش مصنوعی: این شعر از زبان شاعری بیان می‌شود که از ناملایمات زمانه و جفای چرخ抱怨 می‌کند و از بی‌وفایی یاران و دشواری‌های زندگی می‌نالد. او از وضعیت نابسامان دانش و فرهنگ در جامعه اظهار نارضایتی می‌کند و خود را درگیر گروهی می‌بیند که سخنانشان بی‌محتوا و سطحی است. در ادامه، شاعر به ستایش سلطانی می‌پردازد که عدالتش جهان را فرا گرفته و قدرت او در جنگ و صلح بی‌نظیر است. او از عدالت، جود، و شکوه این پادشاه تمجید می‌کند و دشمنانش را به زوال محکوم می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی، اجتماعی و انتقادی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۸

چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ
زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ

جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای
وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ

برد زمانه ناساز از سرم بیرون
هوای ناله نای و نوای زخمه چنگ

چنان به درد دل از سینه برکشم آهی
که هفت آینه چرخ از آن برآرد زنگ

بضاعت سخن خویش بینم از خواری
بسان آینه چین میان رسته زنگ

من از خجالت و حیرت فتاده در کنجی
که کس نشان ندهد نام دانش و فرهنگ

گهی چو عهد لئیمان نطاق صبرم سست
گهی چو عذر بخیلان براق عزمم لنگ

ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب
که در مذاق زمانه یکیست شهد و شرنگ

فتاده ام به گروهی که در بیان شان هست
مساق لفظ رکیک و مجال معنی تنگ

به قول نیک چو من نامشان برآرم زود
به فعل بد سخنم را فرو برند به ننگ

کجاست رکن بساط خدایگان تا من
برم چو شعری ارکان شعر بر خر چنگ

به پیش خسرو روی زمین برآرم بانگ
چنانک در خم گردون فتد غریو و غرنگ

خدایگان سلاطین بحر و بر طغرل
که در ترازوی جودش جهان ندارد سنگ

به گرد مرکز چترش مدار هفت اقلیم
چو گرد قطب شمالی مدار هفت اورنگ

ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ

ایا شهی که بریزد زیاد حمله تو
به روز معرکه دندان پیل و کام نهنگ

تویی که خوشه پروین برین رواق بلند
زبهر نقل جلال تو بسته اند آونگ

مثال بزم تو پرداخت نقش بند ازل
هنوز نازده نقش وجود را نیرنگ

چنان به دور تو کار زمانه منظوم است
که پوست از سرزین باز شد به پشت پلنگ

اگر چو آتش و آبست دولت چه عجب
که آمده ست برون از میان آهن و سنگ

در آن زمان که اجل دشمنان جاه تو را
شود مخالف آمال در شتاب و درنگ

چنان موافقت افتد سلاح را که کند
زه گوزن زبان در دهان تیر خدنگ

چو بیلک تو به دنبال چشم کرد نگاه
کمان به گوشه ابرو درآورد آژنگ

چنان شود که ز تیری این و تندی آن
قضا کرانه کند از میان به صد فرسنگ

کند سنان تو بازی به جان خصم چنانک
به عقل دلشدگان شاهدان چابک وشنگ

قیامت است ز تیغ تو در ممالک روم
مصیبت است ز گرز تو در دیار فرنگ

همیشه تا به تجارت ز مرو شهجان کس
به سوی آمل و ساری نیاورد نارنگ

رخ عدوت چو نارنگ زرد و آژده باد
به سوزنی که نه زاتش گدازد و نه ز زنگ

برات بخشش تو بر وجوه عامل مرو
معاش دشمنت از نقد قاضی کیرنگ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.