۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر

دیدار تو چو غره اقبال جان فزای
گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر

لطف علاج توست که در موسم بهار
هر سال نوجوان شود از سر جهان پیر

شاهیست همت تو که ننگ آمدش اگر
زیر چهار بالش ارکان نهد سریر

دانند همگنان که نرفته ست یکزمان
شکر تو از زبانم و ذکر تو از ضمیر

تو آفتاب فضلی و شاید که در جهان
چون ذره در شعاع تو ظاهر شود ظهیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.