۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

ایا شهی که گرفته ست زیر شهپر حفظ
همای دولتت از اوج ماه تا ماهی

برید صیت تو در قطع ساحت عالم
قبول می نکند و هم را به همراهی

رود زسهم تو سوی عدو خدنگ چنانک
ز جان خسته دلان ناله سحرگاهی

چو آدمی و پری جمله یک زبان شده اند
که در زمانه طغانشاه را سزد شاهی

من از جناب تو جای دگر روم به چه عذر؟
مباد کس که ازین حال یابد آگاهی

کیم قبول کند یا که بشنود سخنم
چو داد من ندهد دولت ظغانشاهی

وگر ضرورتم از شهر می بباید رفت
چنانک نه حشری باشم و نه درگاهی

بجز مثال مرا مرکبی دگر باید
که برنشینم و سهل است این اگر خواهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.