هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از قدرت و عظمت پادشاه زمانه سخن می‌گوید و بیان می‌کند که شهرت و عدالت او در سراسر جهان پیچیده است. شاعر همچنین از ناتوانی خود در یافتن جایگاهی مناسب در سایه‌ی این حکومت شکوه می‌کند و آرزو می‌کند که کسی از وضعیت او آگاه نشود. در نهایت، او به ضرورت ترک شهر اشاره می‌کند، اما تنها در صورتی که مرکبی مناسب برای سفر داشته باشد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم پیچیده‌ی ادبی و تاریخی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به دانش ادبی نسبتاً پیشرفته‌ای نیاز دارند.

شمارهٔ ۱۰۵

ایا شهی که گرفته ست زیر شهپر حفظ
همای دولتت از اوج ماه تا ماهی

برید صیت تو در قطع ساحت عالم
قبول می نکند و هم را به همراهی

رود زسهم تو سوی عدو خدنگ چنانک
ز جان خسته دلان ناله سحرگاهی

چو آدمی و پری جمله یک زبان شده اند
که در زمانه طغانشاه را سزد شاهی

من از جناب تو جای دگر روم به چه عذر؟
مباد کس که ازین حال یابد آگاهی

کیم قبول کند یا که بشنود سخنم
چو داد من ندهد دولت ظغانشاهی

وگر ضرورتم از شهر می بباید رفت
چنانک نه حشری باشم و نه درگاهی

بجز مثال مرا مرکبی دگر باید
که برنشینم و سهل است این اگر خواهی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.