۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

ای به عیدی دلم به روی تو شاد
عید را روی تو مبارک باد

هر کجا یاد چهره تو کنند
هیچکس را ز عید ناید یاد

ای بسا دل که از هوای لبت
در میان گل و گلاب افتاد

هر زمان شادی نوست مرا
زان رخ همچو صورت نوشاد

نی، غلط می کنم چه می گویم!
با چنین غم چگونه باشم شاد!؟

قبله نیکوان بغدادی
وز تو چشمم چو دجله بغداد

بر فلک تاختی به تندی اسب
تا رخت ماه را رخی بنهاد

می نترسی از آنک در تو رسد
آنچ کردی به جانم از بیداد

تا من از دست محنت تو کنم
پیش مخدوم خویشتن فریاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.