۲۴۱ بار خوانده شده

بخش ۱۵ - هدایت پدر

پدر رحمت الله چو آگاه شد
که دستم ز تدبیر کوتاه شد

به من گفت جان پدر هوش دار
به سمع رضا پندِ من گوش دار

جهان دیده و تجربت کرده‌ام
بسی سرد و گرم جهان خورده‌ام

جوانی و ناباکی و بی‌خودی
بود ضدّ دانایی و بخردی

ولی چون در آیند ازین پهن دشت
برین پل ضرورت بباید گذشت

بیاموزمت شرط می خوارگی
بر آن جمله خو کُن به یک بارگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴ - شهرت به شرب مدام
گوهر بعدی:بخش ۱۶ - تبویب کتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.