هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌تنگی سخن می‌گوید. او آرزو می‌کند که تیر عشق به دلش برسد، اما از این می‌ترسد که این عشق همیشه در کنار دلش بماند و باعث رنج شود. شاعر از گم شدن دلش و روزگار پرغمش می‌نالد و از گل‌رخان می‌خواهد که وفاداری را از غنچه بیاموزد. او همچنین از دیوانگی سگ کوی معشوق و همدمی با دلش سخن می‌گوید و از غیرت و درد عشق می‌نالد. در پایان، از پری‌رویان دل می‌خواهد که دل را زنده کنند، وگرنه گفت‌وگوی دل تا قیامت ادامه خواهد یافت.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۷ - پهلوی دل

تیر او پیوسته میخواهم که آید سوی دل
لیک میترسم، شود پیوسته در پهلوی دل

دل ز من گم گشت اکنون روزگاری شد که غم
گرد کویش دربدر گردد به جست و جوی دل

گل رخان را باید از غنچه وفا آموختن
کو به بلبل تا دم آخر نماید روی دل

گر سگ کویش کند دیوانگی نبود عجب
چون دل من همدمش بود و گرفته خوی دل

آتش از غیرت زنم خلوت سرای سینه را
گربود آنجا به جز درد تو هم زانوی دل

ای پری رویان دل محیی بدست آرید باز
ورنه تا محشر نخواهد کرد ،گفت و گوی دل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶ - خانه عشق
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸ - شرح عاشقی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.