هوش مصنوعی:
این متن یک نیایش و مناجات عرفانی است که در آن شاعر از گناهان خود ابراز پشیمانی میکند و از خداوند طلب بخشش، هدایت و نجات از وسوسههای شیطان و هوای نفس مینماید. او به فضل و رحمت الهی امیدوار است و آرزو میکند که در آخرین لحظات عمر، ایمان خود را حفظ کند و مورد لطف خدا قرار گیرد. همچنین، شاعر از خدا میخواهد که به دوستانش نعمت دهد و به دشمنانش نیز نیکی کند. او خود را فقیر و نیازمند رحمت الهی میداند و از خدا میخواهد که او را از عذاب دنیا و آخرت نجات دهد.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن برای سنین پایینتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات مانند اشاره به عذاب و دوزخ ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
شمارهٔ ۶۶ - طلب آمرزش
نه چندانی گنه کارم که شرح آن توان دادن
خداوندا بروی من نیاری وقت جان دادن
خداوندا مرا بستان ز شیطان هوای نفس
چه حاصل نامرادی را به دست دشمنان دادن
دم آخر من ایمان را بتو خواهم سپرد از دل
که کارتست مرا از غارت شیطان امان دادن
خدایا دوستان را چو به فضل خود کنی مهمان
به کلب کوی خود آندم توان یک استخوان دادن
بیامرز آخرعمرم که از لطف و کرم باشد
که در آخر دمی آب لبت با تشنگان دادن
سرخاکم گواهی ده به نیکی کز نکوئی هاست
پس از مردن به نیکوئی گواهی بر بدان دادن
نمی بینم ترا ،از تو همی بینم من عاصی
خلاصی از عذاب این جهان وآن جهان دادن
از آن برکنده ام دل را زهر چه غیرتوست ای دوست
که جان را وقت جان دادن به آسانی توان دادن
منم مفلس ترین خلق و تو وعده کرده ای یا رب
که خواهم گنج رحمت را به دست مفلسان دادن
به قعر دوزخم جا ده به چندان کز گنه بالله
من بد را دریغست جای در صدر جنان دادن
غذای محیی در دنیا بجز خون جگر نبود
که دارد ضعف دل او را کباب خون چکان دادن
خداوندا بروی من نیاری وقت جان دادن
خداوندا مرا بستان ز شیطان هوای نفس
چه حاصل نامرادی را به دست دشمنان دادن
دم آخر من ایمان را بتو خواهم سپرد از دل
که کارتست مرا از غارت شیطان امان دادن
خدایا دوستان را چو به فضل خود کنی مهمان
به کلب کوی خود آندم توان یک استخوان دادن
بیامرز آخرعمرم که از لطف و کرم باشد
که در آخر دمی آب لبت با تشنگان دادن
سرخاکم گواهی ده به نیکی کز نکوئی هاست
پس از مردن به نیکوئی گواهی بر بدان دادن
نمی بینم ترا ،از تو همی بینم من عاصی
خلاصی از عذاب این جهان وآن جهان دادن
از آن برکنده ام دل را زهر چه غیرتوست ای دوست
که جان را وقت جان دادن به آسانی توان دادن
منم مفلس ترین خلق و تو وعده کرده ای یا رب
که خواهم گنج رحمت را به دست مفلسان دادن
به قعر دوزخم جا ده به چندان کز گنه بالله
من بد را دریغست جای در صدر جنان دادن
غذای محیی در دنیا بجز خون جگر نبود
که دارد ضعف دل او را کباب خون چکان دادن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵ - مجال صحبت در خلوت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷ - جمال یار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.