هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، امیدهای از دست رفته و افسوس بر روزگار سپری شده بدون لذت و آرامش سخن می‌گوید. شاعر از یار خود که با عتاب از کنارش گذشت و اضطراب‌های دلش گلایه می‌کند، همچنین از نرسیدن به آرزوها و گذر عمر بدون بهره‌مندی از عشق و شادی می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق مانند اندوه و حسرت است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۰۸

رسید یار و ز من بر سر عتاب گذشت
چه گویمت که چه بر دل ز اضطراب گذشت

نبرد غنچه بختم سوی شکفتن راه
گل امیدم ازین باغ در نقاب گذشت

کجاست عشق که در دیده‌ام نمک پاشد
که روزگار به آسودگی و خواب گذشت

به بزم شوق گر این نشاه می‌دهد می عشق
هزار حیف ز عمری که بی‌شراب گذشت

نگه ز رشک به رویش نبرد ره قدسی
چو روزگار تو محروم از آفتاب گذشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.