۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست
در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست

جلوه صبح است شامم را به یاد روی دوست
آسمان را بر شب من منت مهتاب نیست

شوق دیدار تو چندان لذت از یک دیدنت
بر سر هم ریخت در چشمم که جای خواب نیست

خون گری قدسی که دارد گریه خونین اثر
پاره دل را چه شد در دیده گر خوناب نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.