هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نبودن طبیب مهربان و بی‌توجهی به بیماران شکایت می‌کند. او از غرور و نبود محبت در جهان می‌نالد و احساس تنهایی و افسردگی خود را بیان می‌کند. جهان را بی‌تفاوت و بی‌معنا می‌داند و از دردهای روحی و جسمی خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانه‌ی شعر ممکن است بر روحیه‌ی افراد جوان تأثیر منفی بگذارد.

شمارهٔ ۱۱۰

طبیب من چه شد گر مهربان نیست؟
من بیمار را پروای جان نیست

غرور خضر، عاشق برنتابد
محبت کم ز عمر جاودان نیست

نمی‌جوشند با هم ناتوانان
که با هم، موی را خون در میان نیست

به بیماری سپردم تن چو نرگس
که در عالم طبیب مهربان نیست

ندارم بهره‌ای از مومیایی
شکست دل شکست استخوان نیست

جهان چون بود و نابودش مساوی‌ست
چرا گوید کسی کاین هست و آن نیست

چنان افسرده خواهد روزگارم
که پنداری مرا در جسم جان نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.