هوش مصنوعی: این شعر از احساس تنهایی، ناامیدی و حسرت سخن می‌گوید. شاعر با تصاویری مانند بلبل در قفس، ویرانه بی‌دیوار و گل بی‌خریدار، احساس گرفتاری و بی‌پناهی خود را بیان می‌کند. او از عشق ناکام، رنج‌های درونی و بی‌توجهی دیگران به دردهایش می‌نالد. در نهایت، اشک‌هایش را به دریا می‌ریزد، گویی که هیچ جای دیگری برای گریه ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، فضای حزن‌آلود و ناامیدی موجود در شعر ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۳۷

صوت بلبل را شنیدم ناله زاری نداشت
آسمان در نُه قفس چون من گرفتاری نداشت

بر دل تنگم ندانم عافیت را در که بست
با وجود آنکه این ویرانه دیواری نداشت

از تماشای تو جز حسرت نصیب ما نگشت
دیده حسرت نصیبان بخت بیداری نداشت

گل‌فروش از ساده‌لوحی گل سوی بازار برد
ورنه تا گل بود چون بلبل خریداری نداشت

عقده‌ای گر بود در زلفش دل من بود و بس
ورنه با زلف پریشانش گره کاری نداشت

کی ز رنج من خبردارست از پهلوی دل؟
آن که شب‌ها تا سحر در خانه بیماری نداشت

آب چشمم خویش را بر قلب دریا می‌زند
تا بنا شد گریه، چون اشکم جگرداری نداشت

طره دستار قدسی را پریشان کس ندید
هرگز آن ناقص جنون سودای سرشاری نداشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.