هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج ناشی از عشق، بی‌عدالتی و ناامیدی سخن می‌گوید. شاعر از جور زمانه، بی‌توجهی دوستان و دشمنان، و نبود آرامش در زندگی شکایت دارد. او از غم و اندوهی می‌گوید که گویا در این شهر هیچ تیزی ندارد و حتی پروانه‌ای هم نیست که بال و پر خود را در شعله بسوزاند. شاعر احساس می‌کند در طلسمی گرفتار شده که راه گریزی از آن نیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، اجتماعی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و انتقاد اجتماعی نیاز به درک بالاتری از زندگی و تجربه‌های انسانی دارد.

شمارهٔ ۱۳۸

ما را ز دست جور تو پای گریز نیست
راحت، نصیب دیده خونابه ریز نیست

شد سنگ، خاک در کف طفلان ز انتظار
داغم ازین خرابه که دیوانه‌خیز نیست

با دشمنم چه کار که از بی‌تعلقی
با دوست هم مرا سر و برگ ستیز نیست

در بزم اهل درد به یک جو نمی‌خرند
گر شیشه‌ای ز سنگ بلا ریزریز نیست

خوبان این دیار ندارند یک شهید
دردا که تیغ غمزه درین شهر تیز نیست

گویا ز چشم حلقه زلفش فتاده است
باد صبا که می‌وزد و مشک بیز نیست

داغم که دم ز سوز محبت چرا زند
پروانه را که بال و پر شعله ریز نیست

قدسی فتاده‌ام به طلسمی که چون قفس
صد رخنه بیش دارد و راه گریز نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.