۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

رسد گر بر لبم جان، چون رسی، ناچار برگردد
بیا تا آفتابم از سر دیوار برگردد

چنان از خوی او شد برطرف آیین پیوستن
که با هم سربه‌سر ننهاده خط، پرگار برگردد

ز بس طبع جفا نازک شد از همراهی خویت
چو گل پهلو زند بر خار، نیش خار برگردد

به نوعی روی دل سوی تو آوردم که می‌ترسم
سوی دل مردمان دیده را رفتار برگردد

غمش در خاطر از بس مانده، ترسم خرمی گردد
که بر شاخی چو ماند میوه‌ای بسیار، برگردد

سخن زان غمزه گویا بر زبان دارد، که قدسی را
نفس آید سلامت بر لب و افگار برگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.