هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناکامی‌ها و رنج‌های عاشقانه خود می‌گوید. او از باده خواست اما خمار گرفت، روز روشن طلبید اما شب تاریک به او دادند. ناله‌های صبح، آه‌های شب و گریه‌های شام همه در راه عشق بتان صرف شد. او از خود بی‌خبر است و نمی‌داند به کدام کیش و آیین گرایش دارد. هرجا می‌نشیند، سبزه از نم اشک‌هایش می‌روید. جانش به شتاب می‌رود امیدوار به وعده وصال. دلش راهی می‌طلبد اما مردم جای یار را به او نشان می‌دهند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعری ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۲۶

نشاه می‌خواستم از باده، خمارم دادند
روز روشن طلبیدم شب تارم دادند

ناله صبحدم و آه شب و گریه شام
هرچه در عشق بتان بود به کارم، دادند

هریک از گبر و مسلمان ز خودم می‌دانند
خود ندانم که به کیش که قرارم دادند

هرکجا جای کنم، سبزه دمد از نم اشک
در خزان شاد ازانم که بهارم دادند

جان به تعجیل چنان می‌رود امشب، که مگر
وعده وصل تو در روز شمارم دادند

راه آمد شد دل می‌طلبیدم از چشم
مردمان جا به سر کوچه یارم دادند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.