هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و سوز عاشقانه سخن میگوید. او از حسنی میگوید که تابش آن داغ دلش میگذارد و سجدههای گرمش ابرویش را میسوزاند. شاعر از سودای آتشین و تنهایی شبانه مینالد و از بوی نافه و گرمی صحرا یاد میکند. او احساس میکند که خاکستر وجودش با هر نگاه معشوق میسوزد و آرامشش را از دست میدهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد.
شمارهٔ ۲۲۷
من و آیینه حسنی که تابش را بسوزاند
دلم را سجدههای گرم او ابرو بسوزاند
دماغم پر شد از سودای آتشپارهای چندان
که شب در کنج تنهایی سرم زانو بسوزاند
دلم را کرد بوی نافه سرگردان به صحرایی
که ریگ دشتش از گرمی سم آهو بسوزاند
همان خاکسترم چون گرد از دنبال او افتد
گرم صد ره به رنگ آن غمزه جادو بسوزاند
چو قدسی بعد ازین دست من و دامان غمناکی
دلم را بستر آسودگی، پهلو بسوزاند
دلم را سجدههای گرم او ابرو بسوزاند
دماغم پر شد از سودای آتشپارهای چندان
که شب در کنج تنهایی سرم زانو بسوزاند
دلم را کرد بوی نافه سرگردان به صحرایی
که ریگ دشتش از گرمی سم آهو بسوزاند
همان خاکسترم چون گرد از دنبال او افتد
گرم صد ره به رنگ آن غمزه جادو بسوزاند
چو قدسی بعد ازین دست من و دامان غمناکی
دلم را بستر آسودگی، پهلو بسوزاند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.