هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و ناکامیهای شاعر در رسیدن به آرزوها و خواستههایش سخن میگوید. او از ناتوانی در دستیابی به عشق، شادی، امید و آرامش مینالد و احساس ناامیدی و درماندگی خود را بیان میکند. تصاویر شاعرانه مانند گلهای نچیده، باد خزان و خون نچکیده، بر عمق غم و یأس او تأکید دارند.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، همچنین بیان احساسات پیچیده مانند ناامیدی و حسرت، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. این متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین و نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۵۱
تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد
صبح نشاط ما به دمیدن نمیرسد
در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز
دامان گل ز شاخ، به چیدن نمیرسد
غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی
تا بام آسمان به پریدن نمیرسد
شادم ز لاغری، که چو بسمل کند مرا
خونم ز خنجرش به چکیدن نمیرسد
ایمن بود ز چشم بداندیش، آن پری
چشم بد از پیاش به پریدن نمیرسد
{بیاض}
از گریه، کار دیده به دیدن نمیرسد
راضی به داده باش، که ملک قناعت است
جایی که آبرو به چکیدن نمیرسد
تنگ است بس که عیش حریفان انجمن
خون از لب قدح به مکیدن نمیرسد
شوق لباس کعبه چو عریان کند مرا
ذوقی به ذوق راه بریدن نمیرسد
شیرین نمیشود لب امیدواریام
شهد امید من به چشیدن نمیرسد
جز بیخودی نصیب ندارد سرشک من
سیماب را به غیر تپیدن نمیرسد
اعضای من ز کار چنان شد، که پیش دوست
انگشت حیرتم به گزیدن نمیرسد
از نالهام که گوش جهانی ازان کرست
در حیرتم، که چون به شنیدن نمیرسد؟
قدسی چو غنچه تنگدلم، زانکه همچو گل
جیبم ز پارگی به دریدن نمیرسد
صبح نشاط ما به دمیدن نمیرسد
در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز
دامان گل ز شاخ، به چیدن نمیرسد
غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی
تا بام آسمان به پریدن نمیرسد
شادم ز لاغری، که چو بسمل کند مرا
خونم ز خنجرش به چکیدن نمیرسد
ایمن بود ز چشم بداندیش، آن پری
چشم بد از پیاش به پریدن نمیرسد
{بیاض}
از گریه، کار دیده به دیدن نمیرسد
راضی به داده باش، که ملک قناعت است
جایی که آبرو به چکیدن نمیرسد
تنگ است بس که عیش حریفان انجمن
خون از لب قدح به مکیدن نمیرسد
شوق لباس کعبه چو عریان کند مرا
ذوقی به ذوق راه بریدن نمیرسد
شیرین نمیشود لب امیدواریام
شهد امید من به چشیدن نمیرسد
جز بیخودی نصیب ندارد سرشک من
سیماب را به غیر تپیدن نمیرسد
اعضای من ز کار چنان شد، که پیش دوست
انگشت حیرتم به گزیدن نمیرسد
از نالهام که گوش جهانی ازان کرست
در حیرتم، که چون به شنیدن نمیرسد؟
قدسی چو غنچه تنگدلم، زانکه همچو گل
جیبم ز پارگی به دریدن نمیرسد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.