هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، غم و اندوه ناشی از روزگار را بیان می‌کند و با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند آفتاب، جام، و ستاره‌ها، احساسات عمیق شاعر را درباره ناکامی‌ها و رنج‌های زندگی نشان می‌دهد. شاعر به دنبال آرامش و رهایی از این غم‌هاست اما به نظر می‌رسد که راهی برای فرار از آنها نمی‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۲۷۸

ازان دل از غم ایام برنمی‌آید
که آفتاب می از جام برنمی‌آید

ز زیر زلف برآمد رخش، که می‌گوید
که آفتاب، گه شام برنمی‌آید؟

بکن به ناخن خود، روی داغ و نام برآر
که بی‌خراش نگین، نام برنمی‌آید

چه شد که رشک برد بر ستاره سیماب
دلم به محنت ایام برنمی‌آید

نجات خویش ز گردون مجو که صید اسیر
به دست و پا زدن از دام برنمی‌آید

به خلوتش لب ساغر، هلال عید بس است
ازان مَهم به لب بام برنمی‌آید

ز لخت‌های جگر، اخگر است بر مژه‌ام
ز شاخ، میوه من خام برنمی‌آید

{بیاض} طلبی با فلک ستیزه مکن
{بیاض} به ابرام برنمی‌آید

به کام خویش نشستی به بزم غم قدسی
دگر مگر که مرا کام برنمی‌آید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.