هوش مصنوعی: شاعر در این متن به یاد روزگارانی می‌افتد که با وجود درد و رنج عشق، شادی و امید نیز در زندگی‌اش وجود داشت. او از دوران خوشی می‌گوید که با وجود غم عشق، اسباب شادی کم نبود و از لحظات تنهایی و خلوت با معشوق به نیکی یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۳۴

یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم

وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او
خاطر جمع و دل امیدواری داشتم

تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود
روزگار خوش، کزو خوش روزگاری داشتم

تا نشستم در میان بزم، وقتم خوش نشد
وقت خوش آن بود کز مجلس کناری داشتم

آستین از لطف بر آیینه قدسی کشید
ورنه کی از یار بر خاطر غباری داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.