هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او احساس می‌کند در بند عشق است و با وجود زخم‌های فراوان، آگاهی کامل از وضعیت خود ندارد. شاعر از ناله‌ها و دردهایش می‌گوید و اظهار می‌کند که هرگز از عشق معشوق غافل نیست. او از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و می‌پرسد اگر فراموشش نکرده‌اند، چرا با او با لطف رفتار نمی‌کنند. شاعر در نهایت به این نتیجه می‌رسد که غم جای خود را در دلش باز کرده و دیگر از گریه‌های بسیار اندوهگین نیست. اشک‌هایش به خون تبدیل شده و لبخند می‌زند، اما هنوز از حال خود بی‌خبر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۳۹

در قیدم و گمان که گرفتار نیستم
دارم هزار زخم و خبردار نیستم

گه سینه می‌خراشم و گه ناله می‌کنم
یک دم ز شغل عشق تو بیکار نیستم

جایی نمی‌روم ز گلستان کوی تو
بوی گلم، ولی به صبا یار نیستم

یکباره گر ز من نه فراموش کرده‌ای
کو جور، اگر به لطف سزاوار نیستم؟

عرض دوا به چاره این خسته‌دل مبر
انگار کن مسیح که بیمار نیستم

ای وصل، عیش می‌دهی و درد می‌بری
مگشا در دکان که خریدار نیستم

غم جای خود گرفت چو دل شد ز خون تهی
اندوهگین ز گریه بسیار نیستم

اشکم به خون نشاند و مرا لب به خنده باز
آبم ز سر گدشت و خبردار نیستم

دارد به غیر لطف نمایان، به رغم من
قدسی حریف این همه آزار نیستم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.