۲۵۴ بار خوانده شده
به خون خوردن جدا زان لعل شکربار میسازم
ز مژگان خون دل میریزم و ناچار میسازم
نیم بلبل که گل همدم هر خار و خس بینم
ز رشک غیر، با محرومی دیدار میسازم
تو لذتدوستی دشمن، علاج درد خود میجو
که من با چشم پرخون و دل افگار میسازم
ازان ترسم که بازت بیوفا خوانند بیدردان
وگرنه من بدین ناکامی بسیار میسازم
تو و سجاده و تسبیح با صد عیب در باطن
که من همچون برهمن فاش با زنار میسازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ز مژگان خون دل میریزم و ناچار میسازم
نیم بلبل که گل همدم هر خار و خس بینم
ز رشک غیر، با محرومی دیدار میسازم
تو لذتدوستی دشمن، علاج درد خود میجو
که من با چشم پرخون و دل افگار میسازم
ازان ترسم که بازت بیوفا خوانند بیدردان
وگرنه من بدین ناکامی بسیار میسازم
تو و سجاده و تسبیح با صد عیب در باطن
که من همچون برهمن فاش با زنار میسازم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.