۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۴

ز بس که دشمن نظّاره پریشانم
چو شمع گشته به یک جای جمع، مژگانم

نشد ز سیل سرشکم خراب، کوی بتان
امین کشتی نوحم، اگرچه طوفانم

ز عشق، رابطه‌ام نگسلد به مردن هم
گواه دعوی من بس، بقای پیمانم

شدم به دوختن چاکهای سینه، رضا
که هیچ‌کس نبرد پی به داغ پنهانم

به غیر، وصل تو دیدن چنان بود دشوار
که ترک وصل نماید به غایت آسانم

فراخ روزی غم را ز تنگسال چه غم؟
همیشه نعمت غم حاضرست بر خوانم

چو شعله در بدنم خون همیشه می‌رقصد
ز شوق آنکه کند غمزه تو قربانم

چنان گرفته دل همدمان ز صحبت من
که غنچه گشته، گل چیده، در گریبانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.