هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او از غم و اشک‌هایش می‌نالد و بیان می‌کند که چگونه دلش را در زلف پریشان معشوق گم کرده است. همچنین، از تأثیر نگاه و غمزه‌های معشوق بر خود می‌گوید و اینکه شوق دیدار معشوق، چشمانش را حیران کرده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۰۶

از وصل هر گل در چمن، چون غنچه دامان چیده‌ام
جمعیت دل را در آن زلف پریشان چیده‌ام

ریزد به دامن دیده خون، من ریزم از دامن برون
او بهر دامان چیده گل، من گل ز دامان چیده‌ام

تا برده ترک غمزه‌ات، دستی به قربان کمان
چون ترکشت پهلوی هم، در سینه پیکان چیده‌ام

چون دیده آیینه‌ام مژگان نمی‌آید به هم
از بس که شوق دیدنت در چشم حیران چیده‌ام
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.