هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق می‌خواهد که او را از عافیت و آرامش دور کند و به او توان تحمل غم و شور عشق بدهد. او از تنهایی شبانه و فراموشی خورشید (نماد امید) شکایت دارد و از عشق می‌خواهد راهی جدید برای طلوع خورشید پیدا کند. شاعر همچنین از گل خودروی خود که بوی باغستان می‌دهد سخن می‌گوید و از چشم می‌خواهد که در نرگس محبوبش جای گیرد. در ادامه، شاعر از مهمانی عشق می‌گوید که جای او را به دیگری داده و با ریختن خاشاک در چشمش، او را به تماشای گل دعوت می‌کند. در پایان، شاعر از عشق می‌خواهد که مانند آسمان، هر صبح خورشیدی برای رهایی از شام تنهایی آماده کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده مانند 'خورشید'، 'شام تنهایی' و 'گل خودرو' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۱۴

بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن
دلم را طاقت غم ده، سرم را گرم سودا کن

شب تنهایی‌ام مشرق ز یادش رفته، ای گردون
رهی دیگر برای مطلع خورشید پیدا کن

گل خودروی من، آهنگ سیر بوستان دارد
برو ای دیده و در چشم نرگس خویش را جا کن

مرا خوانی به بزم خود، دهی پهلوی غیرم جا
خسک در دیده‌ام ریزی و گویی گل تماشا کن

اگر خواهی که ره بیرون بری از شام تنهایی
برو چون آسمان هر صبح خورشیدی مهیا کن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.