۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۹

خموش می‌کند دلیر تماشای ماه من
من بعد، چشم آینه و دود آه من

تا چشم باز می‌کنم، از پیش رفته‌ای
چون شمع، کاش بر مژه بودی نگاه من

کوتاه بهترست شب ناامیدی‌ام
مگشا گره ز طره بخت سیاه من

در دیده‌ام ز روی تو آتش فتاده‌است
روشن شود چراغ ز تاب نگاه من

نارسته زرد بود مرا سبزه امید
رنگی نبرده باد خزان از گیاه من

قدسی، نسیم باغچه ناامیدی‌ام
بر گلشن امید، نیفتاده راه من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.