هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از فتنهانگیزی مژگان معشوق، عشق بیقرار خود، و حرمان و اشتیاقش سخن میگوید. او از جدایی و دوری رنج میبرد و تنها تسلیش خیال معشوق است. شعر پر از تصاویر شاعرانه و احساسات شدید عاشقانه است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و تصاویر شاعرانه پیچیده است که درک آنها برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از واژگان و عبارات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۴۲۴
فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو
آسمان از فتنه معزول است در دوران تو
من که میگردم ز دور، آسوده نگذارد مرا
حال چشمت چیست یا رب پهلوی مژگان تو
کی گرفتار غمت فارغ بود، در خاک هم
بگسلد پیوند جان و نگسلد پیمان تو
دست من باد از گریبان پاره کردن بینصیب
گر شود کوته به صد شمشیر از دامان تو
بی تو شبها سیر دلهای پریشان میکند
جز خیالت کس ندارد طاقت حرمان تو
چون نسوزد استخوان من، که خون افتاده است
در میان دیده و دل بر سر پیکان تو
رشک بر نظّاره میزان برم در کار عشق
این که یک چشمش بود محو و دگر حیران تو
آسمان از فتنه معزول است در دوران تو
من که میگردم ز دور، آسوده نگذارد مرا
حال چشمت چیست یا رب پهلوی مژگان تو
کی گرفتار غمت فارغ بود، در خاک هم
بگسلد پیوند جان و نگسلد پیمان تو
دست من باد از گریبان پاره کردن بینصیب
گر شود کوته به صد شمشیر از دامان تو
بی تو شبها سیر دلهای پریشان میکند
جز خیالت کس ندارد طاقت حرمان تو
چون نسوزد استخوان من، که خون افتاده است
در میان دیده و دل بر سر پیکان تو
رشک بر نظّاره میزان برم در کار عشق
این که یک چشمش بود محو و دگر حیران تو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.