هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و ستایشآمیز درباره شاه جهان است که قدرت، عدالت، کرم و شجاعت او را توصیف میکند. در این شعر، شاه جهان به عنوان حاکمی قدرتمند و دادگر معرفی میشود که دشمنانش از او میترسند و زیردستانش در امنیت و آرامش زندگی میکنند. طبیعت و جهان نیز تحت تأثیر عدل و جود او قرار گرفتهاند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعری پیچیده، استعارهها و تشبیهات ادبی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل معانی و ظرافتهای ادبی آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
شمارهٔ ۲۴ - مدح شاهجهان و پایان کلام
کف قدرت پس از مقصود ایجاد
جهان را زینت از شاه جهان داد
به تسخیر فلک، شبدیز چون راند
ملک صاحبقران ثانیاش خواند
به زیر سایهاش صاحبکلاهان
جنابش قبلهگاه و پادشاهان
نهال عقل از تیغش برومند
به رویش دین و دولت در شکرخند
کرم از صورت دستش مثالی
بقا از گلشن عمرش نهالی
زر از نامش چنان بر خویش بالید
که مهرش در دل ممسک نگنجید
نباشد بر فلک خورشید انور
شبیهش را فلک بستهست بر سر
به تیغ کوه اگر تیغش ستیرد
پلنگان را ز بیمش داغ ریزد
ز لطفش غم ز دل بر باد رفته
غریبان را وطن از یاد رفته
هوس را حاصل دریا و معدن
ز باد آستین ریزد به دامن
ز ابر دست او کشت ار شود تر
به جای دانه آرد خوشه گوهر
به روز کینهاش در دشتِ ناورد
رود کشتی در آب از زهره مرد
به دشمن، بی صداع برق شمشیر
ز نقش پا نماید دیده شیر
کمین مرد شکار او، به یک مشت
تواند نیله گاوِ چرخ را کشت
***
ندانم در دو عالم این و آن را
خدا را دارم و شاه جهان را
شهشنشاهی که گردون پایه اوست
پناه عرش و کرسی سایه اوست
ز جزمش عزم دشمن در گریز است
ز تبعش فتح را بازار تیرست
به شمشیرش عدو در دستبازی
چو شمع از پنجه در ساعدگدازی
کسی از دستبردش جان نبرده
عدم، گویی به تیغش دم سپرده
ترحم بر جنابش ایستاده
دری بر روی نیک و بد گشاده
به هیبت حملهای بر دشمن آورد
که شد خونش چو آب زعفران زرد
جهان را برق تیرت رُفت و رو کرد
ز رنگ دشمنت پیدا نشد گرد
فلک با گرد خیلت گر ستیزد
چنان افتد که گردش برنخیزد
ز بانگ کرّنای پادشاهی
بود زیر زمین کر گوشِ ماهی
جهان را زینت از شاه جهان داد
به تسخیر فلک، شبدیز چون راند
ملک صاحبقران ثانیاش خواند
به زیر سایهاش صاحبکلاهان
جنابش قبلهگاه و پادشاهان
نهال عقل از تیغش برومند
به رویش دین و دولت در شکرخند
کرم از صورت دستش مثالی
بقا از گلشن عمرش نهالی
زر از نامش چنان بر خویش بالید
که مهرش در دل ممسک نگنجید
نباشد بر فلک خورشید انور
شبیهش را فلک بستهست بر سر
به تیغ کوه اگر تیغش ستیرد
پلنگان را ز بیمش داغ ریزد
ز لطفش غم ز دل بر باد رفته
غریبان را وطن از یاد رفته
هوس را حاصل دریا و معدن
ز باد آستین ریزد به دامن
ز ابر دست او کشت ار شود تر
به جای دانه آرد خوشه گوهر
به روز کینهاش در دشتِ ناورد
رود کشتی در آب از زهره مرد
به دشمن، بی صداع برق شمشیر
ز نقش پا نماید دیده شیر
کمین مرد شکار او، به یک مشت
تواند نیله گاوِ چرخ را کشت
***
ندانم در دو عالم این و آن را
خدا را دارم و شاه جهان را
شهشنشاهی که گردون پایه اوست
پناه عرش و کرسی سایه اوست
ز جزمش عزم دشمن در گریز است
ز تبعش فتح را بازار تیرست
به شمشیرش عدو در دستبازی
چو شمع از پنجه در ساعدگدازی
کسی از دستبردش جان نبرده
عدم، گویی به تیغش دم سپرده
ترحم بر جنابش ایستاده
دری بر روی نیک و بد گشاده
به هیبت حملهای بر دشمن آورد
که شد خونش چو آب زعفران زرد
جهان را برق تیرت رُفت و رو کرد
ز رنگ دشمنت پیدا نشد گرد
فلک با گرد خیلت گر ستیزد
چنان افتد که گردش برنخیزد
ز بانگ کرّنای پادشاهی
بود زیر زمین کر گوشِ ماهی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳ - در تعریف پیرپنجال
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵ - در توصیف باغ جهانآرای اکبرآباد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.