۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات
تشنه پستة شکر شکنت آب حیات

سرو هرچند که دارد به چمن زیبائی
راستی نیستش این قامت شیرین حرکات

خوردهام شربت هجرت به تمنای وصال
داده ام عمر گرانمایه به امید وفات

مرغ دل باز چنان صید سر زلف تو شد
کش ازین دام نباشد دگر امید نجات

هرکه بیند رخ زیای تو خواند تکبیر
هرکه بیند قد و بالای تو گوید صلوات

به جفای تو اگر کشته شوم سهل مگیر
کشته تیغ تو باشند رفع الدرجات

رخ نو بدر منیرست عیان از شب تا
لعل نو چشمه خضرست نهان در ظلمات

ر نیست در دیده من نقش دهانت چه خیال
هیچ کس دید بهم چشمه حیوان و فرات

باز بر بیدق دل اسب غمت پیل انداخت
هم خوش است ارنظری هست به آنرخ سوی مات

نتواند که کند وصف جمال تو کمال
زانکه هست آئینه حسن تو بیرون ز صفات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.