هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید و از حالات روحی و احساسی خود در این مسیر می‌نویسد. او از خیال‌پردازی‌هایش درباره معشوق، گریستن دل در میدان عشق، و تغییر حالات خود از دیروز تا امروز می‌گوید. همچنین، شاعر به رندی و بلندپروازی خود اشاره کرده و توصیه می‌کند که با دوست یکرنگ باشیم تا مانند گل از پوست خود بیرون آییم.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۱۲۴

حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست

صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست

دل که چون گریست در میدان عشق آشفته حال
گر به چوگان نسبت زلفش کند بیهوده گوست

سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا
بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سوست

لان یکرنگی مزن با دوست هر ساعت کمال
تا چو گل بیرون نیائی خرم و خندان ز پوست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.