هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین دربارهی اهمیت عشق و محبت در زندگی است. شاعر بیان میکند که بدون عشق، زندگی پوچ و بیمعناست و از کسانی که هرگز عشق را تجربه نکردهاند، متعجب است. او از درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق مینالد و عشق را به عنوان نیرویی توصیف میکند که عقل را تحتالشعاع قرار میدهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و ناامیدانهی شعر ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
شمارهٔ ۱۸۴
شادی نیافت هر که غم دلبری نداشت
در سر هوای مهر پری گستری نداشت
در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش
سودای عشق روی پر پیکری نداشت
با ما سری به وصل در آور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
چون باد رفت کشتی عمرم بر آب چشم
اگر چه ثقیل بود ولی لنگری نداشت
و دل در سواد زلف تو گم کرد راه عقل
شب بود و او غریب مگر رهبری نداشت
از هر جهت کمال به سوی تو کرد روی
زیرا که چشم مرحمت از دیگری نداشت
در سر هوای مهر پری گستری نداشت
در حیرتم زآدمینی که به عمر خویش
سودای عشق روی پر پیکری نداشت
با ما سری به وصل در آور که گیسویت
در پا از آن فتاد که با ما سری نداشت
چون باد رفت کشتی عمرم بر آب چشم
اگر چه ثقیل بود ولی لنگری نداشت
و دل در سواد زلف تو گم کرد راه عقل
شب بود و او غریب مگر رهبری نداشت
از هر جهت کمال به سوی تو کرد روی
زیرا که چشم مرحمت از دیگری نداشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.