هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد عشق و رنج‌های ناشی از آن را بیان می‌کند. شاعر از عشق به دوست می‌گوید که باعث رنجور شدن دل شده و درمانی برای آن نیست. همچنین، از غمزه‌ها و تیرهای عشق سخن می‌گوید که جان را می‌آزارد. در ادامه، از چشم و زلف معشوق و دام‌های عشق یاد می‌کند و بیان می‌کند که هیچکس از این دام‌ها در امان نمانده است. در پایان، شاعر به ناتوانی سالکان راه عشق اشاره می‌کند و اینکه هیچکس به کمال نرسیده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به تفسیر و درک بیشتری دارند که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۲۷۸

هرگز به درد دوست دل ما ز جا نرفت
رنجور عشق او سوی دارالشفا نرفت

بیمار چشم و خسته آن غمزه بر زبان
نام ثفا تبرد و به فکر دوا نرفت

بر جان ز غمزهای نو بیش از هزار تیر
آید صد آفرین که خدنگی خطا نرفت

در صیدگاه چشم تو از حلقه های زلف
مرغی ندیده ام که به دام بلا نرفت

از سالکان راه نو کی یی سرشک و آه
نهاد پا بر آب و به روی هوا نرفت

آنرا که پای بود نداد این طلب ز دست
وآنکسی که چشم داشت در این راه به پا نرفت

زین آستان نبرد پناهی به کی کمال
درویش کوی تو به در پادشا نرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.