هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، درد دل، و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از غم و اندوهی که بر زندگی‌اش سایه افکنده می‌نالد و به سرنوشت تلخ عاشقانی مانند فرهاد و مجنون اشاره می‌کند. همچنین، از بی‌وفایی و فراموشی معشوق و رقیبان شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و غمگین است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند ناامیدی و رنج عشق نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۱۵

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد
فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم
سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

گوید به رقیبان که فراموش کنیدش
بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد

مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست
گر میل نمیدید دل از دست نمی داد

منعم مکنید از لب شیرین که در آخر
گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد

فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز
در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد

بفرست به خوارزم کمال این همه دره
گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.