۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۵

بی باد تو عشاق دل شاد نیابند
بی بندگی از بند غم آزاد نیابند

دیوانه دلانرا که کشد پای به زنجیر
گر بوی سر زلف تو از باد نیابند

هر تیر که گم گشت به مخجیر ز شیرین
جز در جگر خسته فرهاد نیابند

اهل نظر از حس به شوخان ستمکار
یابند همه چیز ولی داد نیابند

زلف تو بقرنی نشود یافت که آن شست
گر عمر رسد نیز به هفتاد نیابند

انگشتری دل که زهر دست شدی یافت
اکنون بدست تو بیفتاد نیابند

سحرست کمال این سخنان باد حلالت
صنعت طلبان به ز تو استاد نیابند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.