۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۴

بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد
این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد

ریش دل تو گفت بمرهم نکو کنم
دردا که کرد وعده خلاف و نکو نکرد

شکل قدم ندید و سرم نیز بر قدم
طفل است چون نظاره چوگان و گو نکرد

دستی ندید غاشق مسکین بگردنی
تا روزگار خاک وجودش سبو نکرد

هرگز نریخت چشم من آبی بجای خون
در پیش مردم این قدم آبرو نکرد

یک روز نام خویش نوشتم بروی نان
آنرا ز ننگ من سگ کوی تو بو نکرد

در دین عشق راست نشد قبله کمال
تا روی دل بقامت چون سرو او نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.